خبرگزاری «حوزه»، در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: « موارد تقدم نافله و قضا بر فریضه » را منتشر می کند.
صاحب عروه قدسسره تبعاً للاصحاب و کما ورد فیالروایات، فرمود: صلاة فریضة فی أول وقتها، افضل است. [ر.ک. وسایلالشیعه/4/118/باب3] این قاعده کلیه که مستفاد از روایات مبارکات است، در مواردی تخصیص خورده است، و ایشان آن موارد را ذکر میکند، ما باید ملاحظه کنیم که آیا دلیل بر تخصیص در کل این موارد یا فی بعضها تمام است یا تمام نیست.
«قد مر أنالافضل فی کل صلاةٍ تعجیلها، فنقول: یستثنی من ذلک موارد. الاول: الظهر والعصر لمن ارادالاتیان بنافلتهما و کذاالفجر اذا لم یقدم نافلتها قبل دخولالوقت». (عروه/1/525)
*افضلیت تقدم نافله فریضه بر فریضه
یکی از این موارد، جایی است که مکلف بخواهد در اول وقت فریضه، نافله آن فریضه را بخواند، نافلهای که مشروعیتش به حسب جعل اولی، مقدم شدن آن بر فریضه است. مثل نافله ظهر و عصر، در این مورد به مجرد اینکه زوال شمس شد، اینجور نیست که خواندن صلاة ظهر افضل باشد. بلکه افضل این است که اول نافله ظهر را بخواند. حال اگر کسی که نافله ظهر را نمیخواند، آیا باز بر این شخص افضل است که به اندازه قدم یا قدمین صبر کند، تا وقت نافله بگذرد؟ یا افضل این است که در همان اول وقت بخواند و تأخیر برای این شخص وجهی ندارد؟
ایشان میفرماید: این افضلیت تأخیر، فقط در حق کسی است که نافله ظهر یا نافله عصر را بیاورد، و اما کسی که نافله اینها را نمیآورد، همان قاعده حاکم است. افضل، این است که صلاة ظهر را در همان اول وقت بیاورد. ما ابتداءً از آن روایات که بر قاعده کلیه دلالت میکند، یکی را میخوانیم. صحیحه زراره (وسایلالشیعه/4/121/ح10) است «محمدبن یعقوب عن محمدبن یحیی العطار عن احمدبن محمد، عن حماد ـ حمادبن عیسی است، در بعضی نسخ عن محمدبن زیاد یعنی ابیعمیر است هر دو جلیلالقدر است ـ عن حریز عن زرارة، قال: قال: أبوجعفر علیهالسلام : اعلم ان اولالوقت ابداً أفضل» اول وقت همیشه افضل است. ابداً تأکید است، یعنی همه وقت، همه جا، اول وقت افضل است «فعجل الخیر ما استطعت» در خیر هر قدر که قدرت داری تعجیل کن «وَ أحبُّالأعمالِ الی الله ما داوم علیهالعبد و ان قل» که استمرار بر آن عمل دارد ولو آن عمل قلیل باشد. این قاعده کلیه استفاده میشود که اول وقت احب است، علی کل تقدیر، البته منحصر به این مورد نیست بلکه به عنوان نمونه عرض کردم.
*از دیگر مواردی که استثنا شده است. آنجایی است که انسان نافله صلاة ظهر و عصر را اتیان کند. دو مطلب است؛ یکی افضل این است که از وقت نافله مؤخر بشود، یعنی صلاة ظهر و عصر بعداز قدم و قدمین، یا ذراع و ذراعین خوانده شود، و لو نافله را نخواند. یا مال کسی است که نافله را بخواند. کسی که نافله را میخواند، فقط تأخیر ظهر و عصر درباره او استثنا شده است، و اما اگر نافله را نخواند، اول وقت افضل است ابداً.
موثقه ذریح محاربی (وسایلالشیعه/4/134/ح12) دلالت میکند که استثناء، مال کسی است که مشغول به نافله بشود «و عنه» یعنی باز شیخ قدسسره نقل میکند از «حسنبن محمدبن سماعة» سندش هم صحیح است و «حسنبن محمدبن سماعة» ثقه است ولو مذهبش فاسد است «عن عبداللهبن جبله، عن ذریحالمحاربی» این روایت موثقه است «عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: سأل أباعبدالله علیهالسلام أناس و انا حاضر» جماعتی از امام صادق علیهالسلام پرسیدند و من هم حاضر بودم «فقال: اذا زالتالشمس» وقتی که شمس زائل شد و ظهر شد «فهو وقت» آن وقت صلاة فریضة است «لایحبسک منه الا سبحتک» از اول وقت تو را منع نکند مگر نافلهات، یعنی اگر نافله را نمیخوانی، شیئ آخر تو را از اول وقت منع نکند.
از این روایت، استظهار میشود ملاک اتیان، نافله است «تطیلها او تقصرها» نافله را طول بدهی یا مختصر بخوانی، این میتواند از قاعده «اولالوقت افضل» تو را منع کند. مقتضایش این است. اغلب ناس که نافله صلاة ظهر و عصر را نمیخوانند، همان «اولالوقت افضل» است. چون «اذا زالتالشمس فقد دخلالوقتالصلاتین» وقت ظهر و عصر معاً داخل میشوند «الا ان هذه قبل هذه» [وسایلالشیعه/4/130/ح21]. لذا کسی که نافله را نخواند، وقت فضیلتش همان است.
لذا اینکه اصحاب گفته بودند: [ر.ک. مستمسکالعروه/5/60] تفریق مستحب است و ما مناقشه کردیم که این نیست. تفریق، مال کسی است که نافله عصر را بیاورد، و الا اگر نافله عصر را نیاورد تفریق فضیلتی ندارد. چون وقت فضیلت «اولالوقت افضل ابداً» مقتضایش این است «لایحبسک» از دخول وقت، اول وقت «الا سبحتک» مگر نافله تو، بعداز آن بیان کردیم که تفریق بنفسه استحباب ندارد، مقتضایش این است کسی که اول ظهر صلاة ظهر را میخواند، نافله نمیخواند، عصر هم نافله نمیخواند همان عصر را بخواند. این افضل است از تأخیر عصر به اینکه فیئ به اندازه قدم بشود یا به اندازه ذراع باشد، کما تقدم.
* روایات مؤید تخصیص فضیلت وقت، توسط صلاة نافله
مؤید این معنا که خواندن نافله موجب میشود وقت فضیلت تخصیص بخورد، روایاتی است که در مسافر و در یومالجمعه وارد است. در مسافر امام علیهالسلام فرمود: وقتی برای مسافر زوال شد آن وقت فضیلتش است «معتبره زرارة عن ابیجعفر علیهالسلام قال: صلاةالمسافر حین تزولالشمس» حینی که ظهر میشود همان وقت نماز مسافر است «لانه لیس قبلها فیالسفر صلاة» چرا؟ چون نافله ندارد. (وسایلالشیعه/4/135/ح1) و صحیحه اسماعیلبن عبدالخالق قال: سألته أباعبدالله علیهالسلام عن وقتالظهر، فقال: بعدالزوال بقدم أو نحوه ذلک الا فی یومالجمعة و فیالسفر، مگر در یوم جمعه و سفر «فان وقتها حین تزول» هکذا در صلاة جمعه هم همینطور است. (وسایلالشیعه/4/144/ح11)
* افضلیت تقدم نافله صبح بر فریضه صبح
در عبارت عروه، صلاة ظهر و عصر و صلاة فجر را گفته است، که تقدم یعنی اتیان کردن صلاة فی اولالوقت أفضل است، الا در صلاة ظهر و عصر برای کسی که نافلهاش را میآورد، اگر کسی نافله فجر را قبلاز فجر صادق اتیان کرد، تخصیصی ندارد. امام فرمود: لایحسبک عنک الا سبحتک» سبحه ندارد. سبحهاش را قبلاً خوانده است، مثلا یومالجمعه است.
اما کسی که نافله را قبلاز طلوع فجر نخوانده، افضل این است نافلهاش را بخواند بعد فجر را بخواند. این بهواسطه روایاتی بود که در آن روایات امر کرده بود به اتیان دو رکعت فجر سپس صلاة صبح. (وسایلالشیعه/4/ابوابالمواقیت/ باب 52 ـ 50) مقتضای آن روایات این است کسی که نافله را اتیان نکرده، شروع کرد به صلاة صبح در اول فجر، افضل نیست. افضل این است که بعداز فجر اول نافلهاش را بخواند، بعد فریضه فجر را بخواند. این یک مورد استثنا بود که بحث کردیم.
* افضلیت تقدیم قضا بر فریضه در صورت ضیق نبودن وقت
«....والثانی: مطلقالحاضرة لمن علیه فائتة و أراد اتیانها». (عروه/1/525/مسئله13)
اما مورد ثانی«لمن علیهالقضاء» است. کسی که صلاة قضا دارد، افضل این است وقتی که وقت فریضه داخل شد، آن فائته که بر او هست، آنرا بخواند، بعد صلاة فریضةالوقت را بخواند. مادامی که وقت فریضهالوقت ضیق نشده است.
* فوریت یا عدم فوریت وجوب نماز قضا
قبلاز ورود به این مسئله مقدمهای را بگویم: مابین اصحاب ما اختلاف است [ر.ک. جواهرالکلام/13/33] در صلوات قضائیه که از انسان فوت شده است، که آیا قضای آنها واجب فوری است یعنی در اول زمانی که ممکن شد، باید اتیان کند؟ یا «القضاء علیالتوسعه» است؟ قضای صلوات فائته موسع است؟ یعنی وقت فقهای ما رسالهها در این مورد نوشتهاند «رساله فیالمواسعة والمضایقه» که مسئله مهمهای است اگر کسی قائل به مضایقه شد و گفت: بر اینکه در مانحن فیه قضای صلوات فوری است. آن وقت مکلف باید چه کار کند؟ وقتی که ظهر شد تا مادامی که وقت صلاة ظهر و عصر ضیق نشده، مثلاً به غروب شمس هنوز نیم ساعت مانده صلاة عصرش را هم که بیشتر از ربع ساعت طول نمیکشد، تا مادامی که وقت دارد، باید قضای صلوات را بیاورد. اگر قضای صلواتش خیلی است مثل اینکه انسان خیلی صلاة فائته دارد، تا آن وقت باید فائته را بیاورد. وقتی که وقت ضیق شد، یعنی میترسد که صلاة وقت، فوت بشود «صاحبةالوقت اولی» باید صاحبةالوقت را بیاورد که در این صورت روایاتی که میگفت «اعلم ان اولالوقت افضل ابداً» تخصیص خورده است «لمن علیه قضاء» یک جماعتی اینجور گفتهاند. یک جماعتی هم ملتزم شدهاند که مقدم کردن قضا افضل است. قضا وجوب فوری ندارد، علیالموسع است و هر وقت خواست بیاورد. باید طوری بشود که نگویند، اهمال میکنند.
و بعضی هم گفتهاند: مادامی که ظن به موت نداشته باشد. که انشاءالله خواهیم گفت، و در آن مسئله هم بنا خواهیم گذاشت که قول صحیح، موسع است، فوری نیست.
قائلین به موسع دو طایفه هستند: یک طایفه، اینهایی که میگویند: مقدم کردن قضا بر صاحبةالوقت افضل است. مثل صاحب عروه قدسسره که تا مادامی که خوف وقت فریضهالوقت را ندارد، قضا را اتیان کند، اما خوف فوت وقت که شد باید صاحبةالوقت را بیاورد. و بعضی در این افضلیت تقدیم هم اشکال کردهاند، گفتهاند: نه، معلوم نیست که مقدم کردن قضا، افضل باشد. بلکه بعضی ترجیح دادهاند که باز اول وقت افضل است، قضا را بعد بخواند.
اینها بر اساس روایات است. فقیه از روایات چه استفاده میکند؟ ما فعلاً این روایات را بررسی میکنیم. بعداز فراغ علیالمواسعه هستیم، باید ملتزم بشویم که تقدیم قضا افضل است یا تقدیم صاحبةالوقت اولی است؟ ببینیم کدام است.
*روایات دال بر افضلیت تقدیم قضا بر فریضه
آنکه از او استفاده میشود بر اینکه تقدیم قضا افضل است، و باید مقدم شود، روایاتی است که عمده آنها دو روایت صحیحه و معتبره هستند. یکی صحیحه زراره (وسایلالشیعه/4/287/ح1) است «محمدبن الحسن باسناده عن الحسینبن سعید، عن ابن ابیحمیر، عن عمربن اُذینة، عن زرارة عن ابیجعفر علیهالسلام فی حدیث» حدیث صدر دارد «قال: اذا دخل وقتالصلاة» وقتی که وقت فریضهای داخل شد «و لم یتم ماقد فاته» آنرا که قبلاً فوت شده بود، تمام نکردهای، نخواندهای «فلیقض» آن صلاة فائته را قضا کن «مالم یتخوف ان یذهب وقت هذهالصلاة» قضا کن او را مادامی که خوف فوت وقت این صلاة حاضر نباشد «التی قد حضرت» یعنی وقت آن حاضر شده است «و هذه» وقتی که مضیق شد، آنهایی که میگویند: قضا علیالضیق و علیالفوری است اینجور میگویند «و هذه احق بوقتها» وقتی که ضیق شد این احق به اتیان است و هذه یعنی این صلاتی که «دخل وقتها» این احق است به وقتش «فلیصلها، اذا قضاها فلیصل ما فاته مما قد مضی» قضا به معنای اتیان است. وقتی که حاضر است، چون وقتی که فوت نشده است، در وقت اتیان می شود این به معنای اتیان است. وقتی که این صلاة را اتیان کرد «فیصل مافاته مما قد مضی» آن وقت آنها که گذشته آنها را شروع کند قضا کند بعداز صلاة، این، همان حرفی است که مضایقهایها گفتهاند که باید صلا ة قضا را اتیان کند، وقتی ترسید وقت حاضره ضیق میشود، او را بخواند، بقیه قضا را، بعد بخواند.
یکی هم معتبره دیگر زراره (وسایلالشیعه/4/287/ح2) است «و عنه» یعنی عن محمدبن الحسن، باسناده عن الحسینبن سعید «عن القاسمبن عروة عن عبیدبن زرارة عن ابیه» یعنی از زراره عن ابیجعفر علیهالسلام قال: «اذا فاتتک صلاة» وقتی که از تو فوت شد «فذکرتها فی وقت اُخری» در وقت صلاة دیگری یادت آمد «فان کنت تعلم» اگر اینجور علم داری که «انک اذا صلیت التی فاتتک» آنرا که از تو فوت شده، اگر او را بخواهی اتیان کنی «کنت منالاخری فی وقتٍ» صلاة دیگری که داخل شده وقتش هست که او را بخوانی فوت نمیشود «فابدأ بالتی فاتتک» شروع کن به آنکه از تو فوت شده «فانالله عزوجل یقول أقمِالصلاةَ لذکری» وقتی که یاد من افتادید صلاة را اتیان کنید «و ان کنت تعلم انه اذا صلیت الذی فاتتک، فاتتک التی بعدها» اگر بدانی که او را اگر قضا کنی این هم وقتش فوت میشود «فابدأ بالتی انت فی وقتها و اقضِالأُخری» این یکی را بعد قضا کن.
این امر بنابر مسلک مضایقه، وجوبی است، وقتی که اثبات کردیم که مواسعه است این امر چهجور میشود؟ میشود امر استحبابی، صاحب عروه این روایات و مثل این روایات را حمل بر استحباب کرده، لذا گفتهاند: افضل این است که اول صلاه قضا، بعد صلاة فریضةالوقت اتیان شود. در اول وقت یا در آخر وقت، فرقی نمیکند.
*روایات معارض با افضلیت تقدیم قضا بر فریضه
جماعتی گفتهاند: این روایات، معارض دارد. معارضش چیست؟ یکی از معارضها را صحیحه ابیبصیر (وسایل الشیعه/ 3/288/ح3) ذکر کردهاند.
در صحیحه ابیبصیر، این است که فجر طلوع کرد، صلاة عشای شخص قضا شده است، طبق آن صحیحه زراره که خواندیم، یا معتبره عبیدبن زراره عن ابیه که خواندیم افضل این بود که قضا را اتیان کند، عشا را قضا کند، و بعد نماز فجر را اتیان کند. اینجا عکسش است. میگویند: «عن حمادبن عیسی، عن شعیب، عن ابیبصیر عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان نام رجل و لم یصل صلاةالمغرب والعشا أو نسی فان استیقظ قبلالفجر» سابقاً خواندیم که وقت اضطراری است «فان استیقظ قبلالفجر قدر ما یصلیهما کلتیهما فلیصلهما» مغرب و عشا را قبلاز فجر بخواند «و ان خشی ان تفوته احداهما فلیبدأ بالعشاءالاخرة» که گفتیم: قضا نیست، این ادا است. چون اگر قضا بود، اول، مغرب را می خواند بعد عشا را، گفتیم: شخصی که مضطر است تا طلوع فجر وقت ادایی است برای مغرب و عشا، از این کلمه استفاده کردیم «و ان استیقظ بعدالفجر» اگر بعداز فجر بیدار شد صلاة مغرب و عشا فوت شده است، «فلیبدأ فیصلالفجر» اول صلاة فجر را بخواند «ثمالمغرب ثمالعشا الاخرة» بعد مغرب و بعد عشا را آخر بخواند. این معنایش این است که تقدیم افضل نیست.
و هکذا صحیحه عبداللهبن مسکان (وسایلالشیعه/4/288/ح4) هم همینجور است: «و عنه» باز شیخ قدسسره نقل میکند عن الحسینبن سعید «عن فضالة عن ابن مسکان، عن ابیعبدالله علیهالسلام قال: ان نام رجل او نسی أن یصلیالمغرب والعشاء، فان استیقظ قبلالفجر قدر ما یصلیها کلتیهما فیصلهما» مثل روایت اول «و ان خاف ان تفوته احداهما فلیبدأ بالعشا الاخرة و إن استقیظ بعدالفجر فلیصلالصبح ثمالمغرب ثمالعشا الآخرة» بعد عشا را بخواند این عکس آن شد.
*جواب از معارضه این روایات در افضلیت تقدیم قضا بر فریضه
از این معارضه دو جواب دادهاند: جواب اول: این است که فرض کنیم که مدلول این دو تا صحیحه این است، که بعد خواندن قضا افضل است، آن قاعده را که از صحیحه زراره استفاده میشد، تخصیص میزنیم میگوییم: کسی که قضا داشته باشد قضا را میخواند. الا در صلاة صبح، اگر در صلاة صبح قضای مغرب و عشا داشته باشد، بعد صبح میخواند. این باهم تنافی ندارد. او مطلق بود، صحیحه زراره میگوید: «اذا دخل وقت صلاة» هر صلاتی که باشد «و لم یتم ما قد فاته» مطلق است که تقیید دارد «الا در صلاة الفجر» اگر قبلالفجر نخواند و وقت صبح داخل شد اول صبح را میخوانند، بعد قضا میخوانند افضل این است. این جواب اول.
جواب ثانی: این دو روایتی که در مانحن فیه گفتیم، مخصص دارد. اینها حمل میشود به آن صورتی که مکلف خوف فوت داشته باشد، که اگر مغرب و عشا را بخواند شمس طلوع میکند و صلاة صبح فوت میشود در مانحن فیه قرینهای داریم که دلالت میکند که این دو روایت منافاتی با صحیحه ندارد. اصلاً و لابالعموم والخصوص و این دو روایت برای آنجا بوده که خوف فوت است.
ذیل روایت دیگری از زرارة (وسایلالشیعه/4/291/ح1)، آنجا چهار سطر مانده به ذیل روایت دارد «و ان کانتالمغرب والعشا قد فاتتاک» وقتی که هر دو فوت شد «جمیعاً فابدأ بهما قبل ان تصلیالغداة» قبلاز اینکه صلاة غداة را بخوانی آنها را بخوان، مثل صحیحه زراره «ابدأ بالمغرب» مغرب را بخوان «ثمالعشا فإن خشیت أن تفوتکالغداة إن بدأت بهما فأبداً بالمغربالغداة» غداة را بخوان، «ثم صلّالعشا» غداة را که خواند، آن وقت عشا را بخواند که صلاة صبح فوت نشود. «و ان خشیت ان تفوتکالغداة ان بدأت بالمغرب فصلالغداة ثم صلالمغرب والعشا» بعد عشا را بخوان. این روایت میگوید: وقتی که خوف فوت صلاة فجر داری، این کار را بکن. پس آن دو صحیحه اخیری را، بر خوف فوت حمل میکنیم.
*منافات این دو صحیحه با روایات قبل نه مقید
به نظر ما این حرف، درست نیست. چرا؟ این صحیحهای که خواندم که مغرب و عشا را بخوان بعد غداة را بخوان، این صحیحه با آن صحیحه متقدمه معارض است، اینها اطلاق و تقیید ندارند. چرا؟ چون ذیل هر دو صحیحه ذکر شده است هر دو صحیحه قید «قبل طلوعالشمس» دارد. هم این صحیحه و هم صحیحه ابیبصیر، امام علیهالسلام فرض کرده که وقت صلاة غداة وسیع است، اگر مغرب و عشا را جلوتر بخواند، صلاة غداة فوت نمیشود. در این فرض میفرماید: غداة را بخواند بعد مغرب و عشا را بخواند. امام علیهالسلام میفرماید: «فان استیقظ بعدالفجر فیصلالصبح ثمالمغرب ثمالعشا الاخرة قبل طلوعالشمس، مغرب و عشا را قبلاز طلوع شمس بخواند، وقت را وسیع فرض کرده که اگر مغرب و عشا را اول بخواند صلاة غداة فوت نمیشود. لذا در مانحن فیه صحیحه زراره با این دو منافات دارد مقتضایش حمل بر تخییر است. مخیر است، میتواند قبلاز صلاة فجر و میتواند بعداز صلاة فجر بخواند. چون این نص است در جواز تقدیم صلاةالفجر، آن هم نص است در جواز تقدیم صلاة قضای مغرب و عشا عند عدمالخوف. میگوییم: هر دو متخیر است. اما اینکه کدام یک افضل است؟ افضلیت را دلالت نمیکند. ما ملتزم هستیم که اول قضا را اتیان کند افضل است، نه بهواسطه این روایات.
*عدول از ادا به قضا
نکتهای بگویم: در روایات صحیحه وارد شده است، کسی که شروع به صلاة صبح کرد، یادش افتاد که عشا از او فوت شده است، امام علیهالسلام میفرماید: که اگر رکعت اول و دوم را نگذشته است، به صلاة عشا عدول کند، این همان مسئلهای است که «عدول منالاداء الیالقضاء» است. اگر قضا افضل نباشد، وجهی بر عدول ندارد. عدول در دو صورت میشود: یا باید واجب بشود، مثل اینکه از عصر به ظهر عدول میکند، از عشا به مغرب یا به جهت اینکه اقلش افضلیت است. در بخشی از همین صحیحه اخیره زراره (وسایلالشیعه/4/291/ح1) خواندیم که: «فان کنت قد نسیتالعشا الاخرة حتی صلیتالفجر» در این صورت «فصلالعشا الاخرة و ان کنت ذکرتها» اگر عشا یادت افتاد، «...فاتوهاالعشا» نیت عدول به عشا کن «ثم قم فصلالغداة» عشا را تمام کردی غداة را بخوان، این معنای افضلیت است، حتی در صلاة فجر چون این قضا اولاً ثم الاداء افضل نباشد، وجهی به عدول ندارد. انسان عدول میکند به یک جایی که «معدول علیه» تکلیف اولی باشد یا اقلاً افضل باشد، و الا فرقی نمیکند، کسی امروز صلاة ظهرش را قضا میکند، یادش افتاد که من دیروز صلاة ظهر را هم نخواندهام. عدول به صلاة ظهر سابقه، عیب ندارد. چرا؟ چون قضا افضل است، یعنی قضای «ما فات» افضل است. بدان جهت روایات عدول مستند ماست.
نسیان از باب سبب فوت است. چون مسلمان (کسی که مؤمن است) صلاتش را عمداً متعمداً ترک نمیکند. لذا در روایات است که «اذا نسیالصلاة أو نام عنها» (وسایلالشیعه/4/291/ح2) این نسیان و نوم به جهت این است که از اینها نباشد، مسلمان صلاتش را ترک نمیکند. اینها سبب فوت صلاة است، لذا عنوان هم فوت است.
البته از آن ذیل استفاده میشود که قضا ابتداءً افضل است، ولکن آن دو صحیحه متقدم تقیید به صورت خوف نمیشود. صحیحه متقدم در فرض عدم الخوف است، میگویند: غداة را اول بخوان، بعد اینها را قبلاز طلوع شمس بخوان. در مانحن فیه که آمده بود به اینکه، در صلاة صبح عدول به عشا کن، معنایش این است که قضا افضل است، حتی در صورتی که وقت موسع باشد.
تحقیق و تنظیم: حجةالاسلام داود دهقانی دولتآبادی
هفته نامه افق حوزه